چکیده:
يكى از مباحث قرآنى مورد بحث انديشمندان مسلمان ترجمه پذيرى و ترجمه ناپذيرى قرآن است. برخى قايل به ترجمه پذيرى آن و گروهى نيز آن را امرى غير ممكن و حرام تلقى نموده اند. هر دو ديدگاه در ميان متقدمان و متأخران طرفدارانى دارد. اين مقوله از جنبه شرعى و نيز از جنبه زبان شناختى و امكان برگردان متن قرآن به زبان هاى ديگر قابل بررسى است. مقاله حاضر، به ترجمه پذيرى و ترجمه ناپذيرى قرآن از منظر زبانى پرداخته است.
كليد واژهها:
قرآن، ترجمه، علوم قرآن، تفسير، زبان شناختى.
بر خلاف اين جريان، عده ديگر عقيده داشتند كه ترجمه قرآن تنها در صورتى مشروعيت دارد كه متن ترجمه در كنار متن عربى قرآن گيرد؛ امّا در هر صورت براى تفسير قرآن منعى وجود نداشت.
امّا از آنجا كه «هرگونه تلاش در برگردان قرآن كريم اساساً نوعى تفسير تلقى مىشود و يا دست كم مبتنى بر نوعى فهم از متن است و بيانگر نقطه نظرى خاص... واژههايى نظير توضيح، برداشت و تفسير در ترجمه قرآن همگى بار تفسيرى داشته و اين خود موجب مشروعيت چنين تلاشهايى است».2 در نتيجه اين تلقى كه ترجمه قرآن نوعى تفسير است موجب گرديد كه فتواى جواز برگردان قرآن از نظر فقهى صادر شود و احكام فقهى مترتب بر قرآن از ترجمه و تفسير سلب گرديد.
آنچه در اين نوشتار اهميت دارد، ترجمه پذيرى و ترجمه ناپذيرى قرآن در معناى دوم آن است. از اين منظر نيز، ترجمه پذيرى و ترجمه ناپذيرى قرآن مجيد از دو بعد قابل بررسى است. زيرا هر برگردان متن از دو فرايند خواندن و يا درك متن در زبان مبدأ و بازنويسى و يا فهماندن متن در زبان مقصد تشكيل شده و فهميدن متن بر فهماندن آن مقدم است. مترجم در مرحله اول، متن را در قالب زبان مبدأ درك مىكند كه دركى نسبى است. از سوى ديگر، حتى اگر مترجم به درك صحيحى از متن نايل شود ممكن است در مرحله بازنويسى آن در زبان مقصد و يا فهماندن متن - با توجه به ويژگىهاى زبان مبدأ و مقصد - با دشوارىهايى مواجه گردد. بدين ترتيب در خصوص ترجمه پذيرى و ترجمه ناپذيرى قرآن دو سؤال اساسى مطرح است كه هر يك مىتواند زمينه بررسى جداگانه فراهم سازد.
1 - آيا درك صحيح زبان قرآن با توجه به ويژگىهاى آن امكانپذير است؟
2 - آيا تفاوتهاى ميان زبان وحى و كلام بشرى مانع از انتقال آن از طريق ترجمه مىشود؟
براى نيل به پاسخ پرسش نخست، بايد ويژگىهاى كلام وحى مورد بررسى قرار گيرد.
مطالعه تاريخ اديان بيانگر اين نكته است كه رسولان الهى به زبان قوم خود مبعوث شده، با آنان سخن گفته و به تعليم آنان پرداختهاند: «و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه ليبين لهم؟»(نساء/14) و ما هيچ رسولى را مگر به زبان قوم آن نفرستاديم تا (معارف و احكام الهى را) براى آنان بيان كند. به همين دليل، قرآن كريم به زبان قوم پيامبر خاتمصلى الله عليه وآله وسلم يعنى عربى نازل گرديد «انّا انزلناه قرآناً عربياً لعلكم تعقلون» (يوسف /2) ما اين (قرآن مجيد) را به عربى فرستاديم؛ باشد كه شما (آن را) دريابيد.؛ گرچه زبان قرآن زبان مردم شبه جزيره عربستان بود و آنان نيز اين زبان را نيك مىدانستند، امّا پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله وسلم تنها براى ابلاغ كلام الهى به مردم برگزيده نشد؛ بلكه وظيفه تبيين آن را نيز بر عهده داشت «و انزلنا اليك الذكر لتبيّن للناس ما نزل اليهم و لعلّهم يتفكرون» (نحل /16) هم چنان كه اين قرآن را بر تو نازل فرموديم، تا براى مردم آنچه را كه نازل شده (از احكام و اوامر الهى) به طور مشروح بيان كنى، باشد كه آنان عقل خود را بكار بندند. از اين رو، مىبينيم اعراب در زمان حضرت رسولصلى الله عليه وآله وسلم در مورد معناى برخى واژهها و آيات قرآن اختلاف داشتند و گاهى براى درك معنا دچار مشكل مىشدند.
بنابراين از همان آغاز نياز به تبيين مضامين بلند قرآن و حقايق آن احساس مىشد؛ امرى كه در گذر زمان به لزوم تفسير قرآن مىانجاميد. اما بايد توجه داشت «قرآن همانگونه كه متن زبان عربى است متن زبان وحى نيز هست و اگر زبان شناسى در فهم آن مؤثر است بدون زبانشناسى وحى نيز نمىتوان آن را درك نمود.»3
يكى از مهمترين وجوه تمايز قرآن با متون ديگر وحيانى بودن آن است. در يك سو، گوينده كلام خداوند سبحان است كه منزه از ويژگىها و خصايص بشرى بوده و به عبارت ديگر، گوينده، از سنخ مردم نيست. و در سوى ديگر بشر خاكى قرار گرفته است. تفاوتى اساسى ميان تلقى مسلمانان مبنى بر وحيانى بودن قرآن - الفاظ و ساختارهاى زبانى آن - و باور مسيحيان در خصوص زبان كتاب مقدس وجود دارد. در باور مسيحيان، وحى تجلى خداوند در جهان خاكى و بهترين نمونه آن تجلى خدا در حضرت مسيح على نبينا و آله وعليه السلام است. اما آنچه اكنون باعنوان كتاب مقدس در دست مسيحيان است، كلام الهى نيست؛ بلكه در برهههاى زمانى مختلف، افرادى مشخص آنچه را كه از گفتههاى مسيح على نبينا و آله وعليه السلام در خاطر داشتند به رشته تحرير درآوردند. خليفه در اين خصوص چنين مىنويسد:
«بر اساس دكترين مسيحيت، هر كدام از چهار انجيل توسط انسانى نگاشته شده كه او سبك، عقايد و همچنين روش تاريخ نگارى را تحت هدايت روحالقدس حفظ كرده است. هر گونه مغايرت ميان اين اناجيل را متألهان مسيحى با استفاده از نظريه رنگآميزى توسط واسطه توضيح مىدهند. البته چنين نظريهاى براى مسلمانان كاملاً ناشناخته است زيرا ضرورتى براى آن احساس نمى شود. علاوه بر اين، اين چهار انجيل تنها در قالب ترجمه موجودند و نسخه هاى اصلى آن از بين رفتهاند. لذا هر گونه نقصى در ساختار اين اناجيل از ديد مسيحيت امرى قابل قبول تلقى مىشود.»4
سيد حسين نصر كلام بارى تعالى را در اسلام و مسيحيت چنين مقايسه مىكند:
«كلام خداوند در اسلام قرآن و در مسيحيت مسيح است. حامل كلام الهى در مسيحيت مريم عذرا است و در اسلام شخص پيامبر. پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله وسلم مىبايست درس ناخوانده باشد به همان دليلى كه مريم عذرا مىبايست باكره باشد، حامل انسانى پيام وحى مىبايست پاك و مطهّر باشد.»5
وحيانى بودن قرآن پيشفرضهاى چندى براى مترجمان و مفسّران قرآن به همراه دارد. نخست آنكه محتواى قرآن وحيانى است و حروف، واژه ها و تركيب آنها نيز وحيانى و مقدسند به گونهاى كه هيچ بخشى از آن را نمىتوان بدون وضو لمس نمود: «لايمسّه الاّ المطهّرون» (واقعه /79) براى اين آيه مفسّران قائل به هر دو برداشت هستند: و جز پاكان نمىتوانند به آن دست بزنند و جز پاكان آن را درك نمىكنند. ديگر آنكه، ترتيب آيات قرآن نيز توقيفى است و سرانجام اينكه قرآنى كه اكنون در اختيار مسلمانان قرار دارد همان قرآنى است كه بر رسول اكرمصلى الله عليه وآله وسلم نازل شده است؛ چيزى به آن افزوده يا كاسته نشده است.
در خصوص اثبات وحيانى بودن زبان قرآن رويكردهاى متفاوتى وجود دارد: اثبات آن به كمك آيات قرآن و اثبات آن از طريق مباحث مربوط به جنبههاى ساختارى و سبك بيانى قرآن. آيات متعددى در قرآن بر عدم تحريف و حفظ قرآن توسط خداوند سبحان دلالت دارد: «انّا نحن نزّلنا الذكر و انّا له لحافظون» (حجر /9) البته ما قرآن را نازل كرديم و خود (هم) آن را محفوظ خواهيم داشت. «لا يأتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه تنزيلٌ من حكيم حميد» (فصلت /41) كه هيچ گونه باطلى، (از هيچ سو) نه از پيش رو و نه از پشت سر به آن راه نيابد. حتى شخص پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله وسلم نيز هيچ گونه حقى در تغيير كلام وحى نداشت. اگر قرآن كلام پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم مىبود، چرا ايشان بر طبق نص صريح قرآن نمىتوانستند آن را به دلخواه خويش تغيير دهند؟ «قل ما يكون لى ان ابدّله من تلقاء نفسى إن اتبع الاّ ما يوحى الىّ» (يونس/15) (اى رسول) بگو: «مرا نرسد كه از پيش خود قرآن را تغيير دهم. من تنها از چيزى كه به من وحى مىشود پيروى مىكنم. «ما ينطق عن الهوى إن هو الاّ وحى يوحى»(نجم /3-4) و هرگز از روى هواى نفس سخن نمىگويد اين (سخن او) جز وحى خداوند نيست.
اعجاز قرآن از نظر لفظ، محتوا و ويژگىهاى آورنده آن از ديگر جنبههايى است كه وحيانى بودن قرآن را اثبات مىكند.
نخستين دليلى كه در خصوص اعجاز قرآن مطرح مىشود بىبديل بودن آن از جنبههاى ساختارى است. قرآن، همه مردم بويژه مخالفان حضرت رسول خاتمصلى الله عليه وآله وسلم را به مبارزه فرا خوانده است و از آنان مىخواهد كتابى مانند قرآن6، ده سوره مانند آن7 و يا حتى يك سوره مانند قرآن بياورند8. تحدى در قرآن بيشتر به جنبههاى ساختارى قرآن كريم مربوط مىشود. حتى پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله وسلم به عنوان يك انسان بدون استعانت وحى الهى هرگز نمىتوانست كتابى مانند قرآن بياورد9. مقايسه آنچه پيامبر به عنوان كلام الهى به مردم ابلاغ نموده و ديگر سخنان حضرت، به وضوح بىنظير بودن قرآن رابه اثبات مىرساند. زبان وحيانى قرآن مقولهاى غير قابل تقليد است. «در حقيقت علماى مسلمان بر اين باورند كه قرآن نه تنها از جنبه محتوا بلكه از نظر زبان هم بىبديل است و داراى زيبايى ادبى و زبانى است كه فراتر از هرگونه كلام بشرى است.»10
دومين دليل، استفاده از عبارتهايى نظير «قول» در «انا سنلقى عليك قولاًَ ثقيلاً» (مزمل /5) ما (به وحى خود) كلام بسيار سنگين (و گرانمايه قرآن را) بر تو القاء مىكنيم. «قرائت» در «فاذا قرأناه فاتّبع قرآنه» (قيامت/18) آن گاه كه آن را خوانديم، تو قرائت آن را پيرو باش؛ «تلاوت» در «ذلك نتلوه عليك من الآيات و الذكر الحكيم»(آل عمران/58) اينها كه بر تو مىخوانيم از آيات و اندرزهاى حكمتآميز است. و «ترتيل» در «و رتل القرآن ترتيلاًَ» (مزمل /73) و آيات قرآن را با توجه كامل بخوان! است. واژههايى نظير قول، قرائت، ترتيل و تلاوت به روشنى اشاره به خواندن واژهها و ساختارهايى دارد كه پيشتر توسط فرد ديگرى كنار هم گذاشته شده است11. اين واژهها از واژه «تكلم» كه در فرايند آن، واژهها در كنار هم به كار مىرود، متمايز هستند. از اين رو، مىتوان نتيجه گرفت كه واژهها و ساختارهاى آيات قرآن منشأ وحيانى دارند.
دليل سوم بر وحيانى بودن قرآن تلاش هاى فراوان حضرت رسول اكرمصلى الله عليه وآله وسلم براى حفظ قرآن از طريق كتابت وحى توسط كاتبان وحى و نيز از بر كردن آن به دست حافظان قرآن است. امرى كه باعث شد، قرآن در طول چهارده قرن همچنان از تحريف و تغيير مصون بماند. قرآن همچنان كه از نام آن پيداست تنها متن نوشتارى نيست؛ بلكه متنى گفتارى نيز است. بخشى از زيبايى و غير قابل تقليد بودن قرآن مرهون شيوههايى است كه آوا، لحن، وزن و قافيه را در خدمت معنا قرار داده است. آوا و معنا به گونهاى منحصر به فرد در يكديگر تنيده شده است، به گونهاى كه آيات مربوط به بهشت و جهنم با يك لحن تلفظ نمىشود. احساساتى نظير تعجب، خشم، شادى، تأسف و ترس كه از طريق معناى واژهها برانگيخته مىشود، در تلاوت قاريان رخ مىنمايد. حتى غريب بودن آنچه مردم به خداوند سبحان نسبت مىدادند از طريق گزينش واژهاى كه خود به گوش اعراب غريب و نامأنوس جلوه مىكند به تصوير كشيده شده است « تلك اذاً قسمةٌ ضيزى»(نجم /22) در اين صورت اين تقسيمى غير عادلانه و نادرست است!
خليفه در خصوص سبك ادبى قرآن چنين مىنويسد:
«قرآن آشكارا متمايز از ساير آثار نگاشته شده به زبان عربى است چه اين آثار شعر باشد، يا نثر با قافيه يا بدون قافيه. زبان گفتارى يا نوشتارى مردم باشد يا حتى سخن خود رسول اكرمصلى الله عليه وآله وسلم. بلاغت استثنايى كلام محمد هميشه مورد تأييد قرار گرفته و از طريق احاديث نبوى و تعليمات ايشان براى ما شناخته شده است. اما هيچكدام از آنها كوچكترين شباهتى به كلام وحى ندارد. كلامى كه قدرت همهگير آن اعماق جان آدمى را با روشنى فزاينده خود فرامىگيرد. حتى كفار در زمان حيات رسول اكرم بر بىبديل بودن آن مهر صحت نهاده و ساختار متن قرآن را پديدهاى استثنايى تلقى كرده به آن «سحر» مىگفتند.»12
اعجاز عددى قرآن وجه ديگرى از اعجاز لفظى آن است. «با بيان ارتباطات عددى ميان الفاظ و حروف قرآن سعى شده نشان داده شود كه اين روابط عددى نمىتواند در سخن بشرى تحقق يابد.»13 براى مثال، در آيه نخست سورههاى 50 و 42 قرآن كريم، حرف «ق» ذكر شده است و اين حرف 57 بار در هر سوره تكرار شده است؛ حال آنكه طول سوره اول دو برابر سوره دوم است. و يا دفعاتى كه واژههاى «الدنيا» و «الآخرة» در قرآن آمده است با يكديگر برابر مىباشد.
اعجاز محتوايى قرآن كريم ابعاد مختلفى دارد كه مهمترين آن، عدم وجود هر گونه تناقض و ناهماهنگى در آيات مىباشد:14
«افلا يتدبّرون القرآن و لو كان من عند غير اللَّه لوجدوا فيه اختلافاً كثيراً»(نساء /82)
آيا در قرآن تدبر نمىكنند كه اگر قرآن از جانب غير خدا بود، در آن اختلاف بسيار مىيافتند.
به علاوه پيشگويى حوادث آينده در قرآن و وقوع آنها، از ديگر وجوه اعجاز محتوايى قرآن است. پيشبينى غلبه رومىها در جنگ پس از آنكه از ايرانيان شكست خوردند و ديگر گمان پيروزى آنان نمىرفت ازجمله پيشبينى هاى وحى بود كه مردم چند سال پس از نزول آيه، وقوع آن را به چشم ديدند: «غلبت الروم فى ادنى الارض و هم من بعد غلبهم سيغلبون» (روم /2-3) روميان مغلوب شدند. در سرزمينى نزديك، و پس از مغلوب شدنشان بزودى غلبه خواهند كرد.
از ديگر ابعاد اعجاز محتوايى قرآن نكتههاى علمى است كه از طريق آيات وحى نازل گرديده است، بخشى از اين نكتهها در زمان حيات پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله وسلم براى مردم قابل درك نبود؛ اما با گذر زمان و وقوع كشفيات علمى اين نكتهها براى مردم ملموس و قابل فهم گرديد. از جمله آنها مىتوان از خلقت انسان كه بارها در آيات قرآن بدان اشاره شده است نام برد. «و لقد خلقنا الانسان من سُلالة من طين ثم جعلناه نطفة فى قرار مكين ثم خلقنا النطفة علقة فخلقنا العلقة مضغة فخلقنا المضغة عظاماَ فكسونا العظام لحماً ثم انشأناه خلقاً آخر» (مؤمنون /12-14) و همانا ما انسان را از گل خالص آفريديم. آن گاه او را نطفهاى در قرارگاهى استوار گردانيديم. آن گاه نطفه را علقه (خون بسته)، و علقه را گوشت پاره كرديم، و گوشت پاره را استخوان گردانيديم، و بر استخوانها گوشت پوشانيديم، سپس آن را خلقتى ديگر ايجاد نموديم.
بدن انسان از مواد آلى و غيرآلى مختلفى تشكيل شده كه روى زمين و يا در زير آن وجود دارد و از طريق مواد غذايى كه از زمين مىرويد جذب موجودات زنده مىشود وسپس خود تبديل به سلولهاى مواد مىگردد. استخوان، گوشت، اندامها و سيستم عصبى در مراحل بعدى شكل مىگيرد. فرايند ديگر، شكلگيرى جنين در رحم مادر و دميدن روح الهى در آن است. هنوز هم نكات بسيارى وجود دارد كه حتى پس از چهارده قرن از نزول وحى، همچنان انسان از درك آنها عاجز است و فهم بشرى به آنها راه ندارد. قيامت، غيب و مفاهيم بسيار ديگرى هستند كه بارها وبارها در قرآن مجيد به آنها اشاره و ويژگىهاى آنها بيان گرديده؛ اما هنوز دانش بشرى نتوانسته آنها را رد و يا اثبات نمايد.
در آيات چندى از قرآن كريم بر «امّى» بودن حضرت رسول اكرمصلى الله عليه وآله وسلم تأكيد شده است، گويى مىخواهد از آن در جهت اثبات وحيانى بودن قرآن بهره جويد:
«الذين يتّبعون الرسول النبى الامىّ الّذى يجدونه مكتوباً عندهم فى التوراة و الانجيل». (اعراف /157)
آنان كه از اين رسول پيروى كنند، (همان) پيامبر درس ناخوانده كه (نام و نشان و اوصاف) او در تورات و انجيل در دست آنهاست.
زبان پر مغز، محتواى بلند، مضامين عالى و ويژگى تمثيلى قرآن نمىتوانسته از ناحيه كسى باشد كه نه خواندن مىدانسته است و نه نوشتن؛ جز آنكه شخص حضرت خاتمصلى الله عليه وآله وسلم خود وسيله انتقال وحى باشد.
«تكيه بر روى جنبههاى محاورهاى و شفاهى قرآن در اصول درس ناخواندگى محمد نهفته است (كه از يك سو مؤيد وحيانى بودن قرآن است: قرآن محصول تلاش انسانى مكار نيست؛ زيرا پيامبر نمىتوانست چيزى بنويسد) و نيز در بىبديل و تقليدناپذير بودن آن كه متكى بر قابليت نامآوايى قرآن در گزينش واژههاست: هيچ شاعرى نمىتواند چنين طنين آوايى را خلق كند»15.
به باور كنت گرگ، منابع كتابى كه پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله وسلم آورده، نه دركتابها و كتابخانهها؛ وحى الهى بود و «محرك او نه علم و دانش وى، بلكه اشتياق او بود. فوران كلمات و جملات...نفوذ خود را از وحى مىگرفتند و نه از مدارك و شواهد. پيامبر «امى» به معناى درس ناخوانده بود و نه بىسواد. قرآن از سپهر تعلم نبود.»16
از ديگر سو، جدا از ويژگىهاى وحيانى قرآن كريم، زبان قرآن از جنبههاى ديگرى نيز قابل بررسى و مداقه است. در فرايند برقرارى ارتباط، گوينده يا نويسنده از سبك خاصى استفاده مىنمايد كه ويژگىهاى خاص خود را دارد. گستره سبك وى ممكن است از سبكى معمولى، صريح، قابل فهم و آسان تا سبكى داراى ايهام، اسرارآميز و رمزآلود، از ساده تا پيچيده و از زبانى عاميانه و همه فهم تا رسمى و فاخر باشد.
براى درك مقصود و پيام يك متن اعم از نوشتارى يا گفتارى، مىبايد سبك و ويژگىهاى متن را شناخت. شناخت ويژگىهاى متن از اقدامهاى مقدماتى براى درك معناى قرآن كريم به شمار مىرود.بايد توجه داشت از نظر زبانشناختى و سبكشناسى، قرآن شاهكار زبان عربى است. براى مثال، قرآن ساختار نحوى خاص خود را دارد و از بسيارى جهات با ساختارهاى نحوى زبان عربى غير قرآنى متفاوت است. به اندازهاى كه حوزهاى به نحو قرآن اختصاص يافته است. به عبارت ديگر، مىتوان از عربى و عربى قرآن نام برد.
در همين ارتباط، هادوى، بر اين باور است كه قرآن زبان خاص خود را دارد و «چنين هماهنگى الفاظ و معانى، استقلال و پيوستگى مطالب، سازگارى تام مجموعه سخنان، استفاده از سبكهاى گوناگون و در برداشتن مطالب و رازهاى شگرف در عين سادگى زبان و وضوح بيان - درست همانند فصاحت و بلاغت آن - معجزهآسا و فوق قدرت بشرى است.»17
بنابراين، قرآن تمام زمينهها را در برگرفته است: در آن تلميح به داستانهايى از تورات و انجيل و حوادث تاريخى، گفت وگو و محاوره بين افراد، تمثيل، قوانين و احكام شريعت، صنايع ادبى و موضوعات بسيار ديگر وجود دارد كه به گونه بىنظير به يكديگر گره خوردهاند. تمامى اين حوزه هاى متنوع فرايند كلامى را به وجود مىآورند كه مختص به قرآن است و با هيچ متن ديگرى قابل مقايسه نيست. بهعلاوه در سراسر قرآن عدول از زبانى ساده و صريح به زبانى تمثيلى مشهود است.
«بسيارى از اوقات در حوزه معارف و مفاهيم عميق، به دليل پيچيدگى مطلب و اوج معنا، بيان صريح براى عرف قابل فهم نيست و همين نكته سبب گرديده كه در اين گونه موارد از شيوه محاوره عرفى عدول و به تمثيل و استعاره، يا به تعبيرى آيات محكم و متشابه و مانند آن روى آورد. اين شيوه نيز در راستاى همان هدف كلى، يعنى هدايت عمومى و گسترده مخاطبان مىباشد.... پس هر چند در حوزه احكام فرعى و مباحث اخلاقى به ظواهر پايبنديم؛ ولى اين نكته را مىپذيريم كه در پارهاى موارد معارف عميق به شيوهاى تمثيلى ارايه شده است.»18
از اين رو، انتساب خصوصيات فيزيكى به خداوند سبحان در قرآن «يد اللَّه فوق ايديهم» (فتح /10) دست خدا بالاى دست آنها است. «الرحمن على العرش استوى» (طه /5) خداى رحمان بر عرش استيلا يافت. با استفاده از زبان تمثيل صورت گرفته و توجه به ظاهر آيات امرى ناصواب است؛ زيرا اين امر مستلزم آن است كه خداوند از لحاظ مكان داراى محدوديت ويا آنكه نعوذ باللَّه داراى اجزاء باشد و اين، در تضاد با نامتناهى و غنى بودن خداوند سبحان از هر چيزى است. در خصوص زبان تمثيلى قرآن اسد از مترجمان صاحب نام قرآن كريم به زبان انگليسى مىنويسد:
«از طريق بهكارگيرى استعارههاى وامگرفته شده از تجربههاى فيزيكى و ذهنى واقعى بشرى است كه مفاهيم ماوراى طبيعت دين كه ماهيتاً وراى قلمرو درك و تجربه بشرى است، به ما منتقل مىشود. بنابراين، قرآن به وضوح به ما مىگويد كه بسيارى از عبارات آن مىبايستى به صورت تمثيل و استعاره بيان مىشد، صرفاً بخاطر آنكه درك و فهم بشر در نظر گرفته شده است و راه ديگرى براى انتقال آنها به ما وجود نداشته است.»19
علاوه بر اين، زبان عربى قرآن داراى مفاهيمى است كه ويژه خود قرآن است و اين مفاهيم حتى اگر به زبان عربى غير قرآنى برگردانده شود، ثمره لازم را نخواهد داد؛ چه رسد به برگردان آنها به زبانهاى ديگر. با عنايت به دشوارى ترجمه واژگان قرآن، يوسفعلى20 از ديگر مترجمان مشهور قرآن مجيد به زبان انگليسى بر اين باور است كه در زبان عربى اصيل، ريشه لغات داراى معانى جامع و فراگيرى هستند كه امكان درك و تفسير آنها از طريق شيوه نوين تحليلى واژه به واژه و يا بهرهجويى از يك واژه در بافت هاى متفاوتى كه واژه در آنها به كار رفته، امرى دشوارمىباشد؛ زيرا حتى اگر يك وجه معنايى خاص در يك عبارت وجه بارز باشد، ديگر وجوه معنايى به صورت پنهان وجود دارند.
يوسف على واژگان قرآن را به پرتو نورى تشبيه مىكند كه توسط منشور به رنگهاى مختلفى تجزيه شده باشد. همانگونه كه از يك زاويه ديد، يك رنگ خاص رنگ غالب است؛ اما رنگ هاى ديگر از ديد ما پنهان نيستند؛ يك مترجم زمانىكه از طريق منشور زبان تحليلى نوين به يك واژه - كه نورى كامل است - مىنگرد، نبايد توجه خود را به يك وجه معنايى خاص معطوف كرده و ديگر معانى را ناديده بينگارد. در چنين صورت، معانى بسيارى از ديد او مخفى خواهد ماند.
بخشى از زيبايى، جذابيت و بىبديل بودن قرآن مربوط به شيوهاى است كه معنا در صوت، لحن، وزن و قافيه رخ مىنمايد. بايد توجه داشت، در ترجمه متونى كه جنبههاى صوتى و آوايى آن در كنار جنبههاى معنايى داراى اهميت است، مترجمان با دشوارىهاى زيادى روبه رو هستند؛ زيرا آن بخش از معنا كه از طريق مكانيسم آوايى زبان نظير وزن و قافيه و غيره منتقل مىشود، در برگردان به دليل تفاوتهاى ساختارى زبانها به تمامى قابل انتقال نيست. در ترجمه چنين قالبهايى كه در آن ها صورت و معنا به هم درآميختهاند، يا بايد صورت را فداى معنا نمود و يا معنا را برگزيد و صورت را ناديده گرفت. از نظر ويدوسن21 پيچيدگى و دشوارى ترجمه شعر در اين است كه آوا و معنا در يك واحد معنايى نقشبندى مىشود. اين دشوارى در مورد برگردان قرآن كريم به سبب پيچيدگى و چند وجهى بودن ساختار قرآن مجيد بيشتر رخ مىنمايد.
علاوه بر اين، در هر زبانى هميشه تفاوتهايى از لحاظ گونههاى كاربردى22 وجود دارد. كاربرد اين گونهها، درموقعيتهاى مختلف، بيانگر نوع زبانى است كه در يك تعامل اجتماعى مناسب تشخيص داده مىشود. متأسفانه، در ترجمه قرآن كريم اين ويژگىهاى زبانى ناديده انگاشته شده و بيشتر مترجمان سطح بلاغت زبانى در برگردان قرآن كريم را چندان بالا بردهاند كه با سطح آن در قرآن همخوانى ندارد. آنان چنين پنداشتهاند كه زبان ادبى فاخر مىتواند آينه ويژگى متعالى آيات الهى باشد؛ در حالى كه كلام وحى مشحون از متونى است كه از تعامل افراد در موقعيتهاى مختلف حكايت دارد. گفت وگوى ميان آنان در موقعيتهاى تعاملى متنوع و متفاوت، دلالت بر نوع زبانى دارد كه توسط اين افراد استفاده شده است. اينكه گوينده كيست؟ شنونده كدام است؟ رابطه ميان آنها چيست؟ موقعيت اجتماعى آنان چيست؟ كى و كجا تعامل رخ داده است؟ چرايى و چگونگى آنها همگى مىتواند بر روى سطح و گونه زبان به كار رفته تأثير بگذارد و در نتيجه برگردان متن قرآن نيز بايد از آن متأثّر باشد.
جاى تأسف است كه چنين تجزيه و تحليلها و ملاحظاتى در ترجمههاى قرآن به زبانهاى ديگر جاى نداشته است و بيشتر مترجمان قرآن زبان پيچيده و داراى سطوح متعدد و متنوع قرآن را به زبانى ادبى، پيچيده و بدون هيچگونه تنوعى، فرو كاستهاند و يا آن را به زبانى ساده و معمولى و روزمره تبديل كردهاند.
از ديگر ويژگىهايى كه در مورد زبان قرآن مطرح و در علوم قرآنى به آن پرداخته شده است، مقولههايى نظير محكم و متشابه، ناسخ و منسوخ، مجمل و مبين، عام و خاص، مطلق و مقيد، شأن نزول وغيره است. مقولههايى كه به رغم اهميت بسيار زياد آنها در درك زبان قرآن، از پرداختن به آنها صرف نظر مىكنم؛ اما اذعان دارم، در ترجمه و تفسير قرآن كريم نمىتوان از آنها چشم پوشيد.
آيات شريفه «و انزلنا اليك الذكر لتبّين للناس ما نزّل اليهم» (نحل /44) هم چنان كه اين قرآن را بر تو نازل فرموديم، تا براى مردم آنچه را كه نازل شده (از احكام و اوامر الهى) به طور مشروح بيان كنى. و «لقد مّن اللَّه على المؤمنين اذ بعث فيهم رسولاً من انفسهم يتلوا عليهم آياته و يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب و الحكمة» (آل عمران /164) به تحقيق، خداوند بر مؤمنان منت نهاد كه پيامبرى از خودشان مبعوث فرمود تا آيات الهى را بر آنان تلاوت كند و مهذبشان سازد و كتاب دين و حكمت را به آنان تعليم دهد. به وضوح بيانگر اين نكته است كه رسول اكرم صلى الله عليه وآله وسلم مسؤليت تبيين و توضيح آيات قرآن و تعليم آنها را بر عهده داشته است. در زمان حيات و حضور ايشان در ميان مردم، آنان با دشوارى چندانى براى به دست آوردن معناى آيات روبه رو نبودند و در صورت نياز مىتوانستند با مراجعه به حضرت پاسخ سؤالهاى خود را دريابند؛ اما پس از رحلت ايشان، لزوم حفظ توضيحاتى كه حضرت رسول صلى الله عليه وآله وسلم در خصوص آيات قرآن داده بودند، احساس گرديد.
با گذر زمان و تغييرات بنيادينى كه در زندگى مردم پديد آمده است، پرسشهاى جديد و مشكلات بسيارى براى مسلمانان ايجاد شده است؛ اما هنوز هم قرآن به عنوان منبع پايان ناپذير هدايت، براى دريافت پاسخ و حل مشكلات، به حساب مىآيد. به همين دليل است كه پس از رحلت رسولصلى الله عليه وآله وسلم تفسيرهاى بىشمارى به رشته تحرير در آمده است. تفسير در زبان عربى به معناى «گشودن»، «توضيح»، «شرح دادن» و غيره مىباشد. از نظر تخصصى علم تفسير شاخهاى از دانش است كه در آن معناى قرآن توضيح و احكام شرعى استخراج و با روشنى شرح داده مىشود.
بايد توجه داشت، با عنايت به وحيانى بودن قرآن و زبان خاص آن نمى توان تنها از راهكارها و روشهايى كه در تفسير ديگر متون بهكار مى رود، استفاده نمود. به عقيده عميد زنجانى «تفسير قرآن به رغم اشتراك زبانى با معلقات سبعه دوران جاهليت، روش متفاوتى را مىطلبد كه از پيشفرضهاى برخاسته از تحول و فرهنگ توحيدى نشأت مىگيرد، قواعد و نظام مشترك زبانى بين اين دو نوع مؤلفه الهى و بشرى نمىتواند موجب اعمال روش واحد باشد.»23
به طور كلى دو روش براى تفسير در نظر گرفته شده است: روش تفسير تحليلى و روش تفسير موضوعى.
روش تفسير تحليلى يا به عبارت ديگر، ترتيبى روشى است كه در آن آيات قرآن با توجه به ترتيب قرار گرفتن آنها در سورههاى مختلف قرآن بررسى مىشود و مفسّر، متن قرآن را به صورت آيه به آيه مورد شرح و تبيين قرار مىدهد. وى از ابزار تفسيرى كه معتقد است مىتواند او را در اين راه مساعدت كند مانند تكيه بر معناى لغوى، احاديث و ارتباط ديگر آيات كه واژه و يا معناى مشتركى با آيه مورد نظردارند، استفاده مىنمايد. البته در اين روش، سياق آيات نيز از نظر مفسّر دور نمىماند.
بايد توجه داشت، اين نوع تفسير اگر به عنوان تنها روش تفسيرى استفاده شود، از آن جا كه آيات قرآن را به صورت مجزا بررسى مىكند، داراى كاستىهاى چندى خواهد بود. نتيجه چنين روش تفسيرى چيزى جز عقايد و آرايى نامنسجم، پراكنده و حجيم نيست. به گونهاى كه، در عمل، ايجاد ارتباط ميان آنها ممكن نمىباشد. بهعلاوه، چنين روش تفسيرى بنا ندارد تا نقطه نظر قرآن مجيد در خصوص مباحث مختلفى كه به فعاليت بشر مربوط مىشود را بيان نمايد. اما از همه اينها مهمتر اشكالى است كه شهيد محمد باقر صدر به آن اشاره نموده است:
«مطمئناً پراكندگى ناشى از گرايشهاى تحليلى مفسّر منجر به رشد تعارضات مذهبى چندى در ميان مسلمانان گرديده است. كافى است مفسّرى آيهاى بيابد كه موضع گروه و فرقه او را تأييد كند.آن را اعلام نموده و طرفدارانى را به دور خود جمع مىكند. اين قضيه در بسيارى از مباحث مربوط به قضا و قدر اتفاق افتاده است. در حالىكه اگر مفسّر بهجاى بهكارگيرى روش تفسير تحليلى قدمى فراتر نهاده و خود را محدود به جمعآورى تعدادى آيات نمىنمود، بسيارى از اين تعارضات اجتنابپذير بودند.»24
روش تفسير موضوعى يا روش تركيبى، آن روش تفسيرى است كه به مطالعه آيات وحى به صورت موضوعى مىپردازد. در اين روش، مفسّر با كمك گرفتن از آيات وابسته كه در سورههاى مختلف و در سراسر قرآن پراكنده است، تلاش مىكند تا ديدگاه قرآن را مشخص سازد. اما بايد توجه داشت، هيچ تفسير موضوعى را نمىتوان جداى از تفسير تحليلى وترتيبى قرآن بهكار بست. در خصوص تفسير موضوعى قرآن سجادى مىنويسد:
«پيوستگى معارف قرآنى كه به عنوان واقعيتى ترديدناپذير، در محافل پژوهشى شناخته شده است، يگانگى مطالب وابسته به يك موضوع است. چنانكه پيداست سبك بيانى قرآن بهگونهاى است كه يك موضوع بارها وبارها به صورت گسسته در سورههاى مختلف و به مناسبتهاى گوناگون و از زواياى متفاوت مورد بررسى قرار گرفته است. به شكلى كه در نگاه سطحى ممكن است ارتباطى ميان آنها ديده نشود، در حالىكه اين بيانهاى گسسته در باره يك موضوع، نه تنها با يكديگر پيوند و استمرار دارند بلكه كامل كننده و روشنگر نيز هستند. و اين پژوهشگر توانمند است كه مىتواند به آسانى از اين اجزاى به ظاهر دور افتاده، واحدهاى سازمان يافته را به نمايش بگذارد.»25
شهيد محمد باقر صدر رواج بهكارگيرى روش تفسير تحليلى در پژوهشهاى قرآنى را مانع رشد تفكر قرآنى مىداند؛ به گونهاى كه عموميت اين روش منجر به نوعى تكرار در اين زمينه گرديده آن قدر كه مىتوان گفت:
«با گذشت قرنها از آثار طبرى، رازى و شيخ طوسى انديشه اسلامى هنوز نتوانسته چيز جديدى را به وجود آورد، و بيشتر آثار تفسيرى - به رغم تغييرات بنيادينى كه در جنبههاى مختلف زندگى بشر به وجود آمده - در خلال قرون در حالت سكون باقى مانده است.»26
مىتوان نتيجه گرفت توجه به پيوند سيستمى آيات قرآن و در نظر گرفتن اين نكته كه بيانهاى گسسته درباره يك موضوع در كل قرآن، نه تنها با يكديگر پيوند استوار دارند كه كامل كننده و روشنگر نيز هستند، بايد در كار مفسّر قرآن در نظر گرفته شود.
آيتاللَّه جوادى آملى پيوند سيستمى آيات قرآن را عامل انسجام آن مىداند:
«سراسر قرآن مثانى است؛ يعنى به هم منعطفاند و گرايش دارند و يكديگر را روشن مىكنند، به يكديگر تكيه مىكنند و به يكديگر پناهنده مىشوند و اين نشانه انسجام قرآن است.»27
چنانچه اين وجه از ويژگى هاى قرآن مجيد ناديده انگاشته شود، چه مفسّر و چه مترجم در فهم خود از قرآن دچار مشكل خواهد شد. آنچه در مورد غالب ترجمهها و تفسيرهاى قرآن صادق است، استفاده از روش بررسى آيه به آيه بر اساس نظم ترتيبى آيات در قرآن كريم است. اين رويكرد در تفسير و ترجمه قرآن - با توجه به اينكه ترجمه خود نوعى تفسير است - اگر به عنوان تنها روش درك و فهم قرآن در نظر گرفته شود، مانع ارايه برداشتى قابل قبول از قرآن كريم خواهد شد. بديهى است، در مرحله درك وفهم قرآن تفاوتى ميان ترجمه و تفسير قرآن وجود ندارد و بدون درك معناى قرآن ترجمه و تفسير آن امكانپذير نيست. از اين رو ساز و كارهاى مفسّران قرآن مىبايد راهگشاى مترجمان قرآن باشد.
در بخشهاى پيشين گفته شد، ترجمه از دو فرايند فهم متن در زبان مبدأ و فهماندن آن در زبان مقصد تشكيل شده است. بديهى است، ميزان آشنايى مترجم با مكانيسم زبان مبدأ و مقصد از اهميت ويژهاى برخوردار است؛ اما دانستن دو زبان مبدأ و مقصد براى دستيابى به ترجمهاى قابل قبول از قرآن كريم كافى نيست. حتى اگر مترجم در مرحله فهم قرآن دچار مشكل نباشد - كه امرى بسيار دشوار است - به صرف دانستن زبان مقصد نمىتواند ترجمه موفقى ارايه نمايد. مگر آنكه به تفاوتهاى دو زبان در سطوح مختلف آن (ساختار - معنا - منظور) آشنا بوده و به راههاى مقابله با آن در برگردان متون احاطه داشته باشد.
بدينترتيب، مكانيسم و ساختار متفاوت زبانها چنين مىطلبد كه نوعى بررسى مقابلهاى28 ميان زبان مبدأ و مقصد صورت گيرد تا در مرحله فهماندن - با توجه به اينكه اين مرحله در زبان مقصد صورت مىگيرد - نتيجه مطلوب حاصل شود. اين مقابله زبانى مىبايد در سطوح مختلف زبان در ساختار، معنا، منظور و همچنين شيوههاى ارتباط اين سطوح بر يكديگر صورت گيرد تا مترجم بتواند ساز و كارهاى بيان مفاهيم ادراك شده را در زبان مقصد بيابد.
به طور كلى نقش تحليل مقابلهاى در سطوح مختلف زبان در ترجمه و تفسير متون اسلامى و به ويژه قرآن مجيد غيرقابل انكار است. مثالى از قرآن مىتواند بحث را از صورت نظرى خارج و به جنبه عملى نزديك سازد. مقوله تقديم و تأخير از مباحث مطرح در علوم قرآنى و زبان قرآن است . چنانچه مترجم قرآن به فقدان اين مقوله در زبانهاى فارسى و انگليسى عنايت نداشته و راهكارهاى مقابله با آن را نيازموده باشد، اين ويژگى زبان قرآن مىتواند در فرايند ترجمه مشكل آفرين باشد.
از جمله مكانيسمهايى كه در زبان قرآن مشهود است بهكارگيرى تقديم و تأخير در بعضى آيات است؛ به گونه اى كه ترتيب عناصر زبانى در اين آيات، بر خلاف انتظار تغيير يافته و نظم زبانى29 كلام به هم مىخورد. از نظر شريف مرتضى30 از علماى شيعه در قرن چهارم هجرى قمرى مقوله تقديم و تأخير به عنوان يك صنعت ادبى در شعر و كلام عرب بسيار آمده است. وى در «غرر الفوائد و درر القلائد» مشهور به امالى، از اين سازوكار در تفسير بعضى آيات قرآن بهرهجسته است. طبرسى و فخر رازى از جمله مفسّران قرآن هستند كه اين مقوله را در تفاسير خود مد نظر داشتهاند. سيوطى31 با دستهبندى انواع تقديم و تأخير دو كاربرد براى آنها در نظر مىگيرد:
يك. آياتى كه درك معناى آنها به ظاهر دشوار است؛ اما زمانى كه مقوله تقديم و تأخير در آنها بررسى شود معناى آنها روشن و واضح مىگردد.
دو. آياتى كه درك معناى آنها بر حسب ظاهر دشوار نيست؛ اما دلايلى وجود دارد كه اجزايى از اين آيات بر اجزاى ديگر مقدم و يا مؤخر مىشود.
آنچه در اين تقسيمبندى دوگانه از اهميت بسزايى در ترجمه قرآن برخوردار است، آياتى مىباشد كه معناى آنها با در نظر گرفتن مقوله تقديم و تأخير روشن مىگردد، از آن جمله آيه شريفه «فاستجبنا له و وهبنا له يحيى و اصلحنا له زوجه» (انبياء /90) آن گاه دعاى او را اجابت كرديم، به او يحيى را بخشيديم و همسرش را براى او شايسته گردانديم. مترجم: خرمشاهى. دو برداشت متفاوت از جمله «و اصلحنا له زوجه» ما هم درخواست او را پذيرفتيم و يحيى را به او بخشيديم. همسرش را كه نازا بود به صلاح در آورديم. در ترجمه ها و تفسيرهاى قرآن ارايه شده است:
1. شايسته گرداندن و اصلاح و مطيع نمودن همسر حضرت زكريا.
2. آماده باردارى ساختن همسر حضرت زكريا كه زنى نازا بوده است.
برداشت نخست با توجه به بخش بعدى آيه «انهم كانوا يسارعون فى الخيرات و يدعوننا رغباً و رهباً و كانوا لنا خاشعين»(انبياء /90) آنها در كارهاى خير تعجيل مىكردند و در حال بيم و اميد ما را مىخواندند و (هميشه) در برابر ما خاشع بودند. نمىتواند برداشت درستى باشد؛ اما در خصوص برداشت دوم، ظاهر كلام مىرساند كه منظور از اصلاح همسرش اين باشد كه او را شايسته براى فرزنددار شدن كرده پس از آنكه مدتها اين شايستگى را نداشت و زنى عقيم و نازا بود. همچنان كه خودش در دعايش گفته بود: «و كانت امرأتى عاقراً»32 مترجمان تنها با عنايت به ترتيب زبانى عناصر در اين آيه، آن را ترجمه نمودهاند.
ترتيب زبانى: خداوند دعاى حضرت زكريا را اجابت مىفرمايد.
حضرت يحيى را به ايشان عطا مىفرمايد.
همسرش را شايسته باردارى مىفرمايد.
حال آنكه برخلاف ترجمههاى موجود، از آن جا كه آمادگى براى فرزنددار شدن مىبايست قبل از اعطاى فرزند از جانب خداوند صورت گرفته باشد، نمىتوان مقوله تقديم و تأخير را از نظر دور داشت. برگردان اين آيه در كشف الحقايق قابل توجه است: پس دعاى زكريا را قبول نموديم و بعد از آنكه وقت زاييدن عيالش منقضى شده بود و جفت او را زاينده گردانديم يحيى را به او بخشيديم.33 البته در برگردان اين، مىتوان تقدم و تأخر زمانى را با استفاده از ساختارهاى مناسب دستورى بدون تغيير اجزاى آيه نيز نشان داد. پس دعاى زكريا را اجابت نموديم و يحيى را به او بخشيديم پس از آنكه همسرش را آماده باردارى نموديم.
ترجمه قرآن با توجه به ساختار آن، ساز و كارى متفاوت از ديگر متون مىطلبد. زبانشناسى وحى و مقولههاى مطرح در زبانشناسى بايد در فهم و برداشتهاى مترجم و مفسّر قرآن لحاظ شود. بررسى مقابلهاى دو زبان در تمام سطوح در ترجمه قرآن امرى اجتناب ناپذير است.
از طرف ديگر، پاكى، صفاى دل و اخلاص مترجم و مفسّر، طبق نص صريح قرآن، راهنماى آنان در برداشت از قرآن مجيد است. در مرحله فهم متن قرآن، مترجم مىبايد از لوازم تفسير بهره جويد. افت و ريزش معنايى در ترجمه قرآن كريم، با توجه به ويژگىهاى منحصر به فرد زبان آن، بسيار بيشتر از ديگر متون است.
با اطمينان مىتوان گفت، جنبههاى مختلف اعجاز لفظى قرآن قابل انتقال در ترجمه نيست. متأسفانه اكثر مسلمانان از درك قرآن به زبان عربى عاجزند؛ اما از آنجاكه هدف از نزول قرآن هدايت انسانهاست، ترجمه قرآن به مصداق - آب دريا را اگر نتوان كشيد هم به قدر تشنگى بايد چشيد- امرى اجتناب ناپذير است.
× چيدمان پىنوشتهاى انگليسى برخلاف روش معمول در زبان و مقالات انگليسى، به شيوه فارسى و فصلنامه پژوهشهاى قرآنى صورت گرفته است تا يكسانى و هماهنگى در ارجاعات حفظ شود.
1 - غضنفرى، على، پيام جاويدان، تهران، سازمان اوقاف و امور خيريه، 1384، شماره 73-98 7.
2- Mustapha,H. )1998(. Qur’an )Koran( Translation, In The Encyclopedia of Translation Studies. London: Routlege, p.201.
3 - عميد زنجانى، ابوالقاسم، مبانى و روشهاى تفسيرى قرآن، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى. 13/1373.
4- Khalifa, M. )1983(. The Sublime Qur’an and Orientalism. London & New York: Longman, p.7-8.
5- Nasr,H. )1972(. Ideas and Realities of Islam. London: George Allen & Unwin Ltd, p.43.
6 - «قل لئن اجتمعت الانس و الجن على ان يأتوا بمثل هذا القرآن لا يأتون بمثله و لو كان بعضهم لبعض ظهيرا» (اسراء /88) «بگو اگر انس و جن گرد آيند كه نظير اين قرآن را بياورند، ولو بعضى از آنان پشتيبان بعضى ديگر باشند، نمىتوانند نظير آن را بياورند.» «يا اينكه مىگويند: «قرآن» ساخته و پرداخته خود اوست.» بگو، پس شما هم با كمك كسانى كه توانايى دارند، ده سوره نظير آن ساختهها را بدون وحى خداوند بياوريد اگر راست مىگوييد.»
7 - «أم يقولون افتراه قل فأتوا بعشر سور مثله مفتريات و ادعوا من استطعتم من دون اللَّه إن كنتم صادقين» (هود /13)
8 - «و إن كنتم فى ريب مما نزلنا على عبدنا فأتوا بسورة من مثله و ادعوا شهداء كم ان كنتم صادقين» (بقره /23) «و اگر شما را رد قرآنى كه بر بنده خود (محمد) فرستاديم، شكى است، پس اگر راست مىگوييد (كه اين كلام مخلوق است و نه كلام وحى) يك سوره مانند آن بياوريد.»
9 - حسينى، موسى، وحيانى بودن الفاظ قرآن، فصلنامه پژوهشهاى قرآنى، قم، دفتر تبليغات اسلامى، 1379 شماره 233-234 / 21-22.
10 - Omran,M.H.E. )1998(. Islam, the Qur’an, and Arabic Literature. In Al-Serat, a Journal of Islamic Studies. )XIV:1( Irland: Muhammadi Trust of Great Britain. www. islam. org/alserat,p.6.
11 - حسينى، موسى، همان.
12 - Khalifa, M. )1983(. The Sublime Qur’an and Orientalism. London & New York: Longman, p.18.
13 - هادوى تهرانى، مهدى، مبانى كلامى اجتهاد در برداشت از قرآن كريم، تهران، موسسه فرهنگى خانه خرد، 49 / 77.
14 - همان.
15. Abedi, M. and Fischer, M. J. )1990(. Translating Qur’anic Dialouges: Islamic Poetics and Politics, In Hermeneutics and Poetic Motion, Transation Perspectives. )vol.5( Binnghamton: State University of New York, p.115.
16 - Gragg,K. )1971(. The Event of the Qur’an London: George Allen & Unwin Ltd, p.53.
17 - هادوى تهرانى، مبانى كلامى اجتهاد در برداشت از قرآن كريم /298-299.
18 - همان، 301.
19 - Asad, M. )1980(. The Message of the Qur’an. Gibraltar: Daral - Andulus, p.990.
20 - Yusuf Ali, A. )1992(.The Meaning of the Holy Qur’an. Maryland: Amana Corporation, p.xvi.
21 - Widdowson,H. G.) 1989(. Stylistics and the Teaching of Literature. London: Longman, p.37.
22 - Register.
23 - عميد زنجانى، ابوالقاسم، مبانى و روشهاى تفسير قرآن /20-22.
24 - Sadr, M.B. )1989(. Thematic Approach to Quranic Exegeses.’ In Al-Tawhid, a Quarterly Journal of Islamic Thought and Culture. 33: 1-10.p.2.
25 - سجادى، ابراهيم، تفسير قرآن به قرآن در آموزههاى عترت، فصلنامه پژوهشهاى قرآنى، قم، دفتر تبليغات اسلامى، 1375، شماره 14/5-6.
26 - Sadr, M.B. )1989(. Thematic Approach to Quranic Exegeses.’ In Al-Tawhid, a Quarterly Journal of Islamic Thought and Culture. 3.3: 1-10.p.4.
27 - جوادى آملى، عبداللَّه، تفسير موضوعى قرآن مجيد، تهران، رجاء، 1372، ج 29/1.
28 - Contrastive Analysis
29 - Linguistic order
30 - موسوى علوى، شريف المرتضى، غرر الفوائد و دررالقلائد (امالى المرتضى) به كوشش محمد فضل ابراهيم، بيروت، دارالكتب العربى، 1967 م، 4/1.
31 - سيوطى، جلال الدين عبدالرحمن، الاتقان فى علوم القرآن، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، منشورات الشريف الرضى - زاهدى، 38-47 / 3-4 1369.
32 - طباطبايى، محمد حسين، ترجمه تفسير الميزان، ترجمه محمد باقر موسوى همدانى، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1363، ج 446/14.
33 - حسينى موسوى، محمد كريم، كشف الحقايق عن نكت الآيات و الدقايق، تهران، حاج عبد الحميد صادق نويرى، 1396 ق، 257/2.